کلید را در قفل در می چرخاند و در را باز می کند. از چهره اش غم را خواندن آسان ترین کار دنیاست. توی خانه اش چرخی میزند و سرِ آخر چار زانو روبروی آینه ی قدی اش می نشیند و به چشمان خودش زل می زند:
- نه کسی منتظر من است و نه مرا انتظار کسی. (به دور و برش نگاهی می اندازد.)اینجا تنها مانده ام ٬ تنهای تنها با فیلم هایم (فکر می کند.) کتاب هایم ٬ با این تقریبا دوست هایم (فکر می کند . انگار چیزی یادش می افتد.) با لباس های رنگی ام٬ شعرهایم ( چیزی انگار در نگاهش می دود که رنگی از لبخند دارد.)اتاقم...(از جایش بلند می شود و توی اتاقش می دود و از بالاترین طبقه ی کتابخانه اش جعبه ی سیاه رنگی را بر می دارد و به سینه اش می چشباند.) ساز دهنی ام٬ (صدایش کمی بلندتر شده.)گیتارم٬ عروسک هایم٬ با عکس هایم! (هیجان زده می شود ٬ دستهایش را به دو طرف باز می کند و می چرخد.) با این دنیای بی نظیـــــــــــــــــرم!
پ.ن۱: شبها صورتم را با شامپوی بچه ی جانسون می شویم از این همه که پوستم ترسوست.
از میان کف های صورتم که نفس می کشم حباب درست می شود. آن ها حباب هایی این همه بزرگ. دیشب آرزو کردم که ۵ ساله بودم و از ذوق این حباب های بزرگ به هوا می پریدم.
پ.ن۲: خوش آمدی به اینجا٬ به فکرم٬ ذکرم٬ به شبهایم ! خوش آمدی !
دنیای زیبایی تصویر کردی
راستی آهنگ زیبایی گذاشتی. میشه اسمشو بپرسم؟
جالب بود، مرسی گل سانای عزیز
انقدر پی نوشت اولت عالی بود که اندازه ی اصل نوشتت دیوانم کرد. یعنی رسما دلم برات تنگ شده کل سانا با خوندن این پی نوشتت........... آدم وقتی نمی دونه باید به چه چیزهایی دلخوش کنه فقط کافیه که کسی مثل گل سانا رو داشته باشه..... هیچ کس رو اندازه ی تو ندیدم که بلد باشه از جزئیات لذت ببره و این لذت رو منتقل کنه....
کاشکی همیشه بتونیم به همین سادگی دیدمونو به دنیای دور و برمون عوض کنیم. می دونی نوشتت چرا به دل می شینه ؟ چون همه ما آدمابر خلاف ظاهر پیچیده مون غرق در این سادگی هاییم. پ . ن: کاشکی میتونستی یه قطعه از ساز دهنی خودتو به عنوان آهنگ وبلاگت بذاری....
ولی هنوز هم که هنوزه
نه کسی منتظر من است
و
نه مرا انتظار کسی...
به دور و برم نگاه می کنم...
فکر می کنم..
انگار چیزی یادم می افتد..
چیزی در نگاهم می چرخد که انگار رنگ لبخند دارد..
...
.....
...دستهایم را باز می کنم و می چرخم...
هنوز که هنوزه اما
یک جایی خالی مانده هنوز
شاید جایی دیگر!
نوشته هاتو خوندم واسم خیلی خیلی جالب بودن... دوست دارم بدونم کجا درس میخونی چی میخونی ... اگه بهم ایمیل بفرستی خوشحال میشم
گاهی وقتا فقط کافیه نگاه کنی
یادت می افته که یه پادشاهی
روی تختت!که اندازه ی قدته
شاید یه کم بیشتر
بعد کلی رعیت داری
که هرکدوم دست کم یه داستان بلدند
آره کتاب ها
بعد این رعیت ها
هروقت هوس کنی برایت قصه میگن
تو هم منصرف میشی از گردن زدن خودت
تاجر های قلمرو های دیگه هم هستن تازه
فیلم ها
و کلی دلخوشی توی قلمروی شخصی و باشکوه ت
پ.ن:این شامپو بچه پلک های منو هم عادت داده به کودکی
چه خلوت دوست داشتنی یی!
پ.ن 2 : می خواستی نیاد که! D:
با اجازه لینک شدی...
خوب حسودیم شد. آخه بلدی با چشمات ببینی..
خیلی ها هنوز یاد نگرفتن !
و..
مرسی که میزاری توی اتاقت قدم بزنیم. بدجور میچسبه !