!شرم ٬ شبنم‌ ٬ افتاده گی٬ رمه

آه ای حلزون ! از کوهستان فوجی بالا برو٬ ولی آرام آرام!

!شرم ٬ شبنم‌ ٬ افتاده گی٬ رمه

آه ای حلزون ! از کوهستان فوجی بالا برو٬ ولی آرام آرام!

زیباترین مرد دنیا

حالا دیگر نمی دانست چه مدت است که جلوی آینه به دست های رنگی اش چشم دوخته. به بدن مردانه اش خوب نگاه می کند . اما کاملا مطمئن است که او (خودش) زن میانسالی است که روزها روی صندلی داخل ایوان بزرگش لم می دهد ٬ بادبزن طلایی رنگی را در دستش می گیرد٬پای راستش را روی پای چپش می اندازد و بادبزن را جلوی صورتش می گیرد ٬ که  از پشت آنفقط چشمانش پیداست. 

از خانه بیرون می زند و به نزدیکترین کافه می رود و روی اولین صندلی خالی ای که پیدا می کند می نشیند و چای آلبالو سفارش می دهد. چند دقیقه ای بی حرکت می نشیند و دستانش را روی بخار گرم چای می گیرد٬ جرعه ای از آن می نوشد ٬ ناگهان انگار یاد کار مهمی می افتد. مشتی پول از جیبش بیرون می کشد و روی میز می گذارد و به سمت در کافه تقریبا می دود . 

به خانه اش که می رسد به اتاق کارش می رود٬ از روی پایه ی بوم نقاشی اش ٬ بوم نقاشی شده ای را بی اعتنا بر می دارد و به جایش بوم سفیدی می گذارد و شروع به کشیدن نقاشی جدیدی می کند . 

کنار بوم های نقاشی شده ی روی زمین بوم تازه واردی است که نقش زن میانسالی را دارد که روی صندلی در ایوان بزرگی نشسته ٬ پای راستش را روی پای چپش انداخته و بادبزن طلایی رنگی را جلوی صورتش گرفته که فقط چشمانش از پشت آن پیداست.

نظرات 18 + ارسال نظر
q.s جمعه 29 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:52 ب.ظ http://qsawari1.blogfa.com

سلام... داستانک قشنگی بود.... لذت بردم

.......... جمعه 29 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:53 ب.ظ

ایده ای مثل این رو سال ها قبل توی داستان ترجمه شده ای توی مجله ای خونده بودم...اما اون یک جور دیگه بود...
به هر حال ممنونم برای داستان

yashar جمعه 29 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:48 ب.ظ http://www.market2iran.com

سلام دوست عزیز وبلاگ بسیار خوبی داری . لطفا یه سری هم به سایت من بزن

مهرداد جلال احمدی شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:44 ق.ظ http://www.hatch.blogfa.com

عجیب نیست...گاهی آدم باید به گاه چیزی باهاش برخورد کنه تا ببینه...شاید تو هم اونشب دلت فاحشه ای مست میخواسته...
داستانهات ایده های خوبی دارن...خصوصا اون قبلی...روان مینویسی...فقط کمی فضا سازی بیشتر میتونه ازشون کارای بسیار خوبی بسازه...البته الانم دوسشون دارم... زنی که روی ایوان نشسته رو بسیار خوب توصیف کردی...
دوست دارم بیشتر با کارات آشنا بشم...بجز اینا بازم کار دیگه ای داری؟
خوب باشی
گل سانای عزیز

آگهی رایگان شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:51 ق.ظ http://www.niazmandi.com

http://www.niazmandi.com آگهی رایگان و تبلیغات رایگان در سایت نیازمندی ایران

[ بدون نام ] شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:16 ب.ظ

مرگ حضوری ناپیداست در دل زندگی

ممنون و سپاس
شادی . . .

معلق شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:17 ب.ظ

بالایی

e¨l شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:49 ب.ظ http://www.up-down.blogfa.com

درست وقتی اومدی که دارم میرم ...

............ شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:34 ب.ظ

سلام....
آمده بودید توی وبلاگ من و درباره لذت بردن از متن پرسیده بودید...
مشکل این سرور شما آن است که جای نظر خصوصی ندارد... اگر می شود ایمیل خودتان را به من بدهید...

متی فیلسوف یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:57 ق.ظ http://www.matarsak123.blogfa.com

حالم خوب نیست اینروزها.
ببخش.

بامداد نو یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:41 ق.ظ http://smf110.blogfa.com

سلام دوست من .ممنون میشم سری به من بزنی.با شعری تازه در خدمتم.

شاه آمفاکتوس سوم دوشنبه 2 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:04 ب.ظ http://8hellion8.blogfa.com

و من خود را از چشم تو می بینم !!!
---
از اون متنهای بود که روند داستانیش رو می پسندم

خاموش سه‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:06 ب.ظ http://www.khamoosh135.blogfa.com

این هم راز تازه ای است که تو برملا کرده ای! راز دار باش... نمی شود... هر داستانی ژرده از جهانی بر می دارد که هست و نیست... چه می گویم من
بی خیال
...
آفرین... همه اش بنویس

ساسان دوشنبه 9 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:53 ب.ظ http://ordet.blogfa.com

در قالب فلش فیکشن کار خوبی بود . مخصوصا اون دستفروش . اما به نظرم تو این جور کارها شاید بهترباشه رئال تر بنویسی . اون جوری سخت البته . کمتر هم رو هست . آشکارا نیست . انگار یه عکس گرفته ای از یه لحظه گذرای زندگی . یه چیز دیگه تو این جور داستان ها چون زمان و قالبت کمه باید تا میتونی حذف کنی . زائدات رو دور بریزی .

سیگار یکشنبه 15 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:23 ق.ظ

آینه،
بوسه،
و کسی که همیشه اشکش روان است.

بامداد نو سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:38 ق.ظ http://smf110.blogfa.com

سلام. زیبا بود و غریب.با شعری تازه در خدمتم.

سینا دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:06 ب.ظ http://sin-a.blogfa.com

کم کم دارم با نوشتارت آشنا می شم. اولین مشخصه شون برای من دخترونه و مودب بودنشونه. دومیشون تصویرهای غربیه. مثل یک جفت کفش روی یک تل برف. یا یک پیرمرد که پیپ می کشه و هیزم می شکنه و...
سومیش شوق تو برای استفاده از تکنیک های عامه پسنده. تو به شوق ارائه ی یک تکنیک یک داستانک می نویسی. یعنی تکنیک برای داستانک تو نیست. داستان برای تکنیک توئه. این یعنی ضعف. یعنی فخر فروختن نویسنده.

کلا نوشته های خوبی هستند اینا. ولی برای تمرین ها کلاس های داستان نویسی. یعنی بیشترشون در حد اتود باقی موندند. اتود به معنای یک ایده ی خوب برای یک داستان پخته.

سیگار و اسپرسو سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:02 ب.ظ http://sigaroespersu.persianblog.ir

اگه چیزی دستگیرم نشه؟؟؟ باید چیکار کنم؟؟؟؟ هوم؟؟؟
شاد زی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد