پارسال درست همین روز بود که چشم هایم گل مژه زد و من یکی یکی گل ها را چیدم برای تو ٬ اما خوب تو فرار کردی تا خودِ آسمان و من هم رفتم وَرِ دلِ تنهایی ام و موهایش را هی بافتم و بافتم تا تو بدزدی اش که ندزدیدی. فقط پاورچین تا بالای دیوار خانه ی ما آمدی و نیوفتادی تا پاهایت کج شود.
حالا من اینجا چشم هایم برای تو سوسو می زند و حتی آخرین تابلوی سبز را نمی توانم ببینم ٬ چه برسد به اینکه تورا ببینم که زیرش ایستاده ای و برایم دست تکان می دهی...شاید هم تکان ندهی.
خلاصه من اینجا بدجوری دنیا را بغل گرفته ام...حالا چه با تو٬ چه بی تو!
پ.ن: احساس می کنم کاملا توانایی ام را برای دوست شدن با آدمها از دست داده ام.
آدمهایی از هر قماش. آن هم درست الان که این همه به «دوست» احتیاج دارم.
پ.ن.ن: این جای جدیدی که می روم را یک دنیا دوست دارم . حتی اگر هیچ جا هم قبول نشوم.
پ.ن.ن.ن: دلم یک دریا آب خنک می خواهد.
جالبه خواهر منم همین الان چشمش گل مژه زد و رفت دکتر! دقیقا همین ربع ساعت پیش!!!
من هم تواناییم رو از دست دادم گلی. چند وقتی میشه.
چه جالب..
اتفاقا من توی آخرین پستم یچیزی نوشتم،یجوراییی عکس این احساس منتقل میشه.
اتفاقا من خوشم میاد!حق کاملا با شماست.من اونو تحت تاثیر یه خاطره نوشتم.پرداختش خوب در نیومد.خودمم راضی نبودم.میدونی،خیلی مفصله.نمیشه این قضایا رو توی 15 خط سر هم آورد.نتیجش میشه همین که از آب در اومده.
مرسی :)
این تارها که می تند که روح خسته...این تنهایی بهتر از هرچیز و ناچیز...این بهانه های پر از خشم...پناه چیست؟
در حال ترکیدگی بودم. اینقد که حرف نزده بودم اونجور که دلم میخواست و کارم به جایی رسیده بود که زیر دوش حموم های های گریه کنم. یعنی آرزوم این بود که زنگ بزنم به یه پایه ی
دیوونه تر از خودم و جیغ جیغ را بندازم بابت کارنوال تمومی امتحانا
... اما آدما دو دسته بودن یا عاقل یا غمگین و با هیچکدوم
نمی شد عین آدم حرف نزد ! ... بعد منم اون موقع یه دریا آب خنک می خواست دلم. یه جفت گوش. که باهام دوست باشه خیلی. که بغلم کنه. که منو بگیره از غد بازیام. بزنه رو شونه م
و بگه: هر غلطی کردی ، کردی ... عیبی نداره... آدم نباش
دیوونگی ت مجازه... بغل گوش من جیغ بزن ناهنجاریاتو !
مختصر و مفید : احساساتتون رو زیبا بیان می کنید.
دنیا انگار حجم بدهد به تحریر خیال.
کامنت قشنگی بود
خوبه که توانایی دوست داشتن رو از دست دادی، حداقلش مطمئنی کسی از حس هات سو استفاده نمیکنه!
چه خوب تازه راحت شدی........توانایی مزخزفیه دوست داشتن
اومدم که بگم میام. نوشتم که بدونی اومدم. میرم که بدونی ...
ممنون :|
هر دفعه اومدم کامنت بذارم نیومد. چیکااااااار کنم خب!
همیشه دوست داشتنی و دل نشین می نویسی حتا وقتی غمگین می نویسی گل سانای عزیز
این روزها با پ.ن شما کاملا موافقم!
طاقت بیار ........
گل نسا قدرت خرید من بالاست بیا
آپــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
من گل سانا ام!
بعد از روزها و ماههای بسیار با شعری تازه بازگشتم. به ضیافت شعرم دعوتی دوست خوبم.
من واقعن عذر می خوام. از دستم در رفت... یعنی اصن
جدیش نگیر. من هنوز لالم. هنوز هیچی تو خاطرم نمیاد.
هنوزم حرف نمی زنم با کسی... جز خودم.
گل سانا ! واقعه سخت نا منتظر بود ! من یه پست دیگه هم
پابلیش کردم !! از دستم در رفت ...
salam
nazaratetoon ro too fexon khoondam
ba kheilihash movafegh budam
va ba bazihash mokhlaefe shadid
http://caffecinema.com/
سلام...
سالی ۱ پیام...ماهی ۱ نفر
ماهی ۱ پیلم...سالی ۱ نفر
...شاد باشی.
27 ابان 89
همچنان خبری نیستش
بازآ....قلمی برقصان
19 اردیبهشت 90
همچنان خبری نیستش
تو خاطره ساختی،تو اثر گذاشتی .....منتظریم
یا حق
بسه دیگه ! پاشو بیا... بیا اینجا سر خونه زندگیت !
یک چیزی بگویمت !
همیشه آن سوتر ِ این دیوارها ؛
خانه های بی پرده و آرامی هست
با دریچه هایی رو به حیرت ِ باد ؛
که روزی لبریز رؤیای ِ بوسه باز خواهنــــد شد ...
گل مژه عادیه! اما این که بعدش گل هاش رو بچینی ...
قشنگ بود
دوست نه. رفیق!
من نیـــــز .. / لحظه هایت آرام
سلام>چرا دیگه نمی نویسی؟
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید ela
========
عذر میخام که به نوشته ی شما ربطی نداره حرفم، گفتم که دیوانه ام !
الان یک سال و هفت ماهه ننوشتی. واقعا که! وبلاگه داری؟ ( اسمایلی عصیانی)
با سلام
لطفا از وبلاگ ( کلید فارس - اقلید ) دیدن نمائید . با تشکر
fars-key.blogsky.com
همچنین در صورت امکان در قسمت پیوند ها هم یک پیوند به کلید فارس دهید .
موفق باشید
گاهی وقتام آدم باهاس کوتا بیاد !
کوتا بیا !
بیا !
بیا !
انگار تمام شدیم...نه؟
اسم وبلاگت...
اسم وبلاگم، اسمم، خودم، کجاست؟
خدا کنه جای خوبی باشه!
تو هم دیگه نمی نویسی، خوب یادمه تورو!
سلام...
یادت بخیر..
بعد از چند سال امروز مروری داشتم به گذشته ها... یادم اومد که چه خوب بود پیامهات به شعر های اون سالها...
ممنونم ازت صمیمانه...
خبری بده از خودت لطفا...
سه سالی از آخرین کامنت قابل مشاهده و حدود نه سال از اخرین اپدیتت گذشته. که من اینجا رسیدم .چند پستی خوندم و احساسی در من دمیده شد و اروزی خوشبختی برای تو از طرف من حاصل...
اول ابان97 به وقت زمین