!شرم ٬ شبنم‌ ٬ افتاده گی٬ رمه

آه ای حلزون ! از کوهستان فوجی بالا برو٬ ولی آرام آرام!

!شرم ٬ شبنم‌ ٬ افتاده گی٬ رمه

آه ای حلزون ! از کوهستان فوجی بالا برو٬ ولی آرام آرام!

شاید جایی دیگر

کلید را در قفل در می چرخاند و در را باز می کند. از چهره اش غم را خواندن آسان ترین کار دنیاست. توی خانه اش چرخی میزند و سرِ آخر چار زانو روبروی آینه ی قدی اش می نشیند و به چشمان خودش زل می زند:

- نه کسی منتظر من است و نه مرا انتظار کسی. (به دور و برش نگاهی می اندازد.)اینجا تنها مانده ام ٬ تنهای تنها با فیلم هایم (فکر می کند.) کتاب هایم ٬ با این تقریبا دوست هایم (فکر می کند . انگار چیزی یادش می افتد.) با لباس های رنگی ام٬ شعرهایم ( چیزی انگار در نگاهش می دود که رنگی از لبخند دارد.)اتاقم...(از جایش بلند می شود و توی اتاقش می دود و از بالاترین طبقه ی کتابخانه اش جعبه ی سیاه رنگی را بر می دارد و به سینه اش می چشباند.) ساز دهنی ام٬ (صدایش کمی بلندتر شده.)گیتارم٬ عروسک هایم٬ با عکس هایم! (هیجان زده می شود ٬ دستهایش را به دو طرف باز می کند و می چرخد.) با این دنیای بی نظیـــــــــــــــــرم!






پ.ن۱: شبها صورتم را با شامپوی بچه ی جانسون می شویم از این همه که پوستم ترسوست.

از میان کف های صورتم که نفس می کشم حباب درست می شود. آن ها حباب هایی این همه بزرگ. دیشب آرزو کردم که ۵ ساله بودم و از ذوق این حباب های بزرگ به هوا می پریدم.



پ.ن۲: خوش آمدی به اینجا٬ به فکرم٬ ذکرم٬ به شبهایم ! خوش آمدی !